تو مرا می فهمی ...
تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی…
تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی…
گاهی هم باید ماند
تا شیرین شدن زندگی دو نفره را
یکبار دیگر تجربه کرد
ماندن جرات می خواهد
ماندن صبر، گذشت و فداکاری می خواهد
ماندن “عشق” می خواهد …!
ینجا همه خوبند ، خیالت راحت !
من مانده ام و چهارتا هم صحبت
این گوشه نشسته ایم و دلتنگ توایم
من ، عشق ، خدا ، عقربه های ساعت …
دلتـنگـــــم …
هــــــمـــین !
و ایــــــن نیــــــاز به هــــیچ زبـــان شاعــــرانه ای نــــدارد …
سرخی چشم کبوتر اشک چشمان من است
هر کجا عاشق که دیدی
از رفیقان من است
گر خودت عاشق شدی از اتش دوزخ مترس
من خودم
عاشق شدم دوزخ گلستان من است...
تو مرا می فهمی
من تورا می خواهم
و همین ساده ترین قصه یک انسان است
تو مرا می خوانی
من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم
و تو هم می دانی
تا ابد در دل من می مانی…
خدا ” تو ” را که می آفرید
حواسش پرت آرزو های من بود !
شدی همان آرزوی من …!
میخوامت با یه دنیا دلتنگی ، یه بغل عشق . . .
میخوامت با دستایی که محرومه از لمس کردن گرمی دستای مهربونت . . .
میخوامت با نفس هایی که همیشه یه آه و افسوس بودن از نداشتن توست . . .
دلت تنگ یک نفر که باشد ، تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموشش کنی فایده ندارد . . .
تو دلت تنگ است !
دلت برای همان یک نفر تنگ است !
تا نیاید ، تا نباشد ، تو هنوز دلتنگی !
دلم تنگ شده برایت…
اما نمی شود برایت بگویم از این دلتنگی
دلتنگی را نشانت می دهم با این نوشته
جایی میگذارم که شاید یک روز از آن گذر کنی و بخوانی
و کاش بدانی که مخاطب من تو بوده ای…
تویی که اگر اجازه داشتم نشانت میدادم به همه و میگفتم:
او را نگاه کنید…
تمام دنیای من است و خودش نمی داند!