صبح پاییزی ...
بوی نون داغ
و صدای خنده مادر
و لبخند پدر و
سادگی و شادابی صبح پاییزی رو
تو این روزای قشنگ واستون ارزو دارم
بوی نون داغ
و صدای خنده مادر
و لبخند پدر و
سادگی و شادابی صبح پاییزی رو
تو این روزای قشنگ واستون ارزو دارم
من نه عکاسی بلدم نه نقاشی کردن ولی تورو خوب یادمه، مو به مو، با تمام جزئیات اونقدر ک اگه از فکرم عکس بگیرم تو انگار جلوی آینه وایسادی!
تــــ💖ــــو ڪنارم باشے…
حال من خوب است
خیالت راحت
من جز آغوش تو،
حتی به دیوار هم تڪیه نمیکنمツ
زنــدِگـی زیبـاسـٺ
یَعنــی
دُرسـٺ از هَماݩ لَحظہ ای کِہ
تـــــ❤ــــو
تمـــام زنــدِگـی ام شُـدی
بعضى ها؛ مثل یک اتفاق عجیب
حال آدم را خوب مى کنند
مثل هواى تازه اند
آدم دلش مى خواهد
در رویاهایش دستشان را بگیرد
و بگوید تو که باشى
مگر آرزوى دیگرى مى ماند
زندگی دقیقاً
همانجایی شروع می شود
که یک نفر می خندد
و خنده ی او با دیگران
فرق دارد …
چشم وا کردم و دیدم که خدایم تـــــو شدی
دفتر پر غزل خاطره هایم تـــو شدی
در سرم نیست بجز حال و هوای تـــــو و عشق
شادم از اینکه همه حال و هوایم تـــــو شدی
فرقی نمیکند کجای جهان باشید
فقط کافیست یک نفر عاشقانه دوستت داشته باشد
حالا میخواهد روی صندلی یک پارک باشید
یا خیابانی بیانتها
هرجا که باشد آنجا بهشت است